زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

۴۱

سلام

خوبین

من که اصلا خوب نیستم...توی تابستون که همش می رفتم سرکار...الانم که مدرسه

صب ساعت ۴برا سحری بیدار میشم....یه رب به پنچ میخابم...شیش بلند میشم میرم مدرسه(البت با بابام) بعد تا ساعت دو مدرسه تا میام برسم خونه سه... سه و خورده ای می شه... دهنم صافه صافه صافه صافه صافه صافه صافه صافه صاف شده...

دیگه خودتون ببینید دیگه... ماه رمضونم که شده اقا دیگه مگه میشه تحمل کرد... دیروز ورزش داشتیم... مام رفتیم فوتبال ...یکی نیس بگه اخه مگه شما ادم نیستید چرا تو زل گرما توی ماه رمضونی فوتبال بازی می کنید ... از تشنگی داشتم می مردم

کل مدرسه یه طرف برگشتنشم یه طرف ..ما پنج نفریم برگشتنی با م میام ... تو اتوبوس خیلی فاز میده

خیلی تشنممممممممممممههههههههه

فعلا برم تا بعد

نظرات 1 + ارسال نظر
آریا جمعه 7 مهر 1385 ساعت 14:44 http://shabeniloofari.blogsky.com

nice
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد