زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

۴۰

سلام

اینم اؤ اولین روز مدرسه.... رفتیم مدرسه زود رسیدم... تا رسیدم دیدم که عموم محسنم اورد....دیگه تا مدرسه با هم اومدیم ... مدرسه ما دیوار به دیوار همه اون کامپیوتر میخونه من الکترونیک... اولش خوب نبود اما بعد چندنفر اشنارو دیدم... خلاصه امروزم گذشت

داشتیم میومدیم از وسط خیابون رد شدیم... بعد یه یارو اومدو مارو خفت کرد که چرا از پل عابر نرفتید... بعد من گفتم از این مصاحبه  گرایییید ... گفت اره بعد سریع رفیقم گفت ازمن مصاحبه کن بعد عکسشم دادو یه روزنامه همشهری مفتی هم به ما پنجتا دادو یه خورده سره کارش گذاشتیم و اومدیم... اما خسته و کوفته شدمااااااااااااااااااااااااا ...

دیروز اصابم خیلی خورد بود سر اپ قبلی شرمنده ......

دیشب رفتیم خونه علیرضا اینا حال داد بد نبود اما ماشین ضد حال ضد... جلوبندیش خراب بود به زور رفتیم و اومدیم

پنشنبه ای حال داد قرار شد شب بریم خونه مرتضی اینا... بعد مرتضی گفت من میام دفتر با هم بریم خونمون ... گفتم بیا... رفتیم انصافا حال داد ... کلی چرت و پرت گفت... رفتیم یه سر فروشگاه هی به اینو اون گیر میداد... اصلن مرتضی دیوونس این بشر راستی یه سری به وبلاگش بزنید ... اگه رفتی حتما تهش رو ببینید...خیلی جالبه.    www.mory2006jb.blogfa.com جوک داره .... کامپیوتر داره... خلاص همه چی داره

شبم با هم رفتیم بیرون بعد یه یارو از توویه یه اتوبوس (فک کنم واسه ورزشکارا بود پرچم ایران روش بود) به مرتضی با اشاره گفت سیگار داری...بعد مرتضی داره داد میزنه چیییی سیییییییگااااررر... اقا ماو میگی ولو شدیم رو زمین ... یارو میگه اروم بابا میگم سیگگار داری ...مرتضی داد میزنه میگه نه بابا سیییگاااااررم کجا بودخیلی حال داد

برم بابا زیاد تایپیدم خستم میخام بخابم

فعلا برم تا بعد