زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

یووووووهوووووووووووووووووووو


بالاخره همه دردسر ها و بدبختی ها تموم شد...البت فک کنم یکی یا دو تا میارم...نمی دونم شایدم نیارم ...هرچی خدا بخاد همونه تو این چند وقته واقعا اعصابم ریخت بهم.......


فردا هم تولدمههههههههههههههههههههههههههههههه
تولدم مبارک...خیلی ممنون مرسی.... صد سال به این سالها....خیلی ممنون مرسی....ایشالا به پای هم پیر شییییین...خیلی ممنون مرسی


راستی از شنبه میخایم خونمونو یه سری تغیرات جزئی روش بدیم ....شاید نشه بیام اگه بیام از خونه بابابزرگمینا میاییم.... حدود یه ماهی طول می کشه
این میلاد هم همسایه طبقه پایین ما ازم قول گرفته با هم بریم شمال و عشق و حال ... اخه شمالین ووو میخایم بریم بگردیم....


این ننه بابای منم همش برام تصمیم میگیرن... اصاب منو خورد کردن...من میگم بمونم خونه کمک کنم به این بناها...اونا میگن نه تو باید بری پیش دوست بابات کار کنی تو یه شرکت ... منم فعلا لج کردم تا ببینم کی کوتاه میاد....


همسایه طبقه بالایی ما هم دیروز زایید امروز اوردنش ....اما اصلا زنه قبل از این که بزاد شیکمش باد نکرده بود... نمی دونم شاید از پرورش گاه و اینا اوردنش ...بچشم دختره


حال کردید امروز از همه چی و همه جا نوشتم ...خیلی میخامتون
فعلا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد