زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

اونروزی داشتم تو خیابون می رفتمو با گوشیم صحبت می کردم...که یهو یکی گوشیمو از دستم زد ...اول فک کردم رفیقامن باز شوخی شهرستانی و این حرفا ... بعد دیدم داره سوار موتور میشه گفتم یا خدا دزززززد..یه خورده دویدم دنبالش و چندتا هم فحش توخیلبون جلو زنو بچه مردم دادم که دیگه دیدم ضایست ...گفتم رفت دیگه بی خیال...رفتم سیممو سوزوندم.....اما فرداش حالم خیلی بد بود...نه به خاطر گوشی ...به خاطر رم..میگم خدا کنه رمو بندازه دور یا فرمت کنه بعد استفاده کنه نوش جونش....می شه یعنی خدا...دستم به دامنت....یه موقع خدایی نکرده ........................................ 

سر همون رفتم بالااااااا......

شبش هم خونه عشقم بودم .. می خاست نظری بده رفتم کمکش ....فهمید حالم خوش نیست منم فهمیدم حال اون خوش نیست...اون برا اولین بار..و من برای ..........باهاش کلی دعوا کردم ...اونم قول داد دیگه نکنه البت اگه منم نکردم..که منم قول دادم..... 

جمعه بعد از ظهرم رفتم پیشش..تا دیر وقت اونجا بودم ...خواستم بیام که نذاشت گفت باید بخوابی..منم قبول کردم..اما کل شبو نخوابیدم ... جام عوض شده بود....خلاصه فردا صبش بهترین صبونه عمرمو خوردم....دوتایی باهم ....خیلی سر میز با هم صحبت کردیم.....اخرشم مزاحما اومدنو ....من داشتم میرفتم بیرو.ن که گفت ناهار بیا اینجا ..من اولش نمی خاستم اما یه جوری گفت گفتم باشه...خلاصه غذای مورد علاقمم گذاشته بود...خوب بود...اما ظهر دیگه اومدم خونه ... چون فرداش امتحان داشتم....اما دلم خیلی واسش تنگ شد..اون شبی که خونشون خوابیدم دستم با ذغال قلیون سوخت....اومدم برش دارم دستمو گرفتم زیرش رو زمین نیافته...افتاد کف دستم ..الان سه تا تاول زده........

خلاصه امروزم که فقط باهاش اس ام اس دادیم .. 

خدایا مواظبش باش...عزیزم دوستت دارم