زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

 ظهر که هر چی نوشتم پرید چقد حالم گرفته شد...اما الان باز اومدم 

نمی دونم چی شده بود که به قول خودت دلت واسم تنگ شده بودو برنامه پارک و چیدی و رفتیم

وقنی که اونجوری از ته دلت می خندی انگار دنیارو بهم دادن

نمی دونم چقد خوشال میشم وقتی می بینمت ...می دونی ... نمی دونی که

اما یه چیز شده بود ... نمی دونم دعوات شده بود چی بود نمی دونم

در هر صورت شاید یه ساعت بودیم با هم اما نگاه های دزدکی ... حرفهای قایمکی خنده ها به کل دنیا می ارزه ....دوست دارم بعدش دیگه هیچی نباشه....هیچ فکرو خیالی ....جز تو

یه جورایی میرم به خلصه با وجودت  

 

گفتم تو چرا دور تر از خواب وسرابی 

گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی اما تو نقابی 

فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی 

گفتی که طلب تو مرا تا که بیابی 

چون همسفر عشق شدی مد سفر باش 

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش 

خدا مواظبش باش