زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

سلام 

 

نمی دونم چمه ..نمی تونم بگم خوبم یا بد....یه جوریم...دو دیقه خوبم سه دیقه بد... 

اسکل شدم رفته ...گیجم... 

  

می دونی چیه خیلی بدبختم... از ووقتی بابام رفت کربلا ..هرشب کشیدم.... نه اینکه فکزر کنید بابام نبودا..نه... چون اگرم باشه دیر میاد خونه و هاسش نیست به من یا اگرم هست به رو خوردش نمیاره ... خلاصه چند شب اول و کشیدم ...خیلی زیاد می کشیدم مثل عقده ای ها ... بعد از اونم فقط داشتم مینداختم بالا... خیلی زیاد ..بعضی موقع ها حس می کردم نمی تونم رو پاام وای سم......تا اینک خواب دیدم ..دارم شیشه میکشم...خیلی ترسیدم شب عاشورا بود ی هو از خواب پریدم و گفتم تا اخر محرم  صفر یچ حرکتی نمی کنم ...سیگارمم گذاشتم کنار ... ت هم که یه روز کلا نیستی...روز بعدشم ک هستی ..تلفنم و جوواب نمی دی...دو تا بیشتر مسج نمی دی...دلم لک زده واسه اون روز ها ...ک اون قدر همو میدیدم ...اون همه مسج ... اون همه تلفن ...دوست دارم گریه کنم...واسه خودم ...که انقدر بدبختم ... این حرفا قلنبه شده تو گلوم...به تو که نمی شه زد .... ب کس دیگه ای هم نمی ش...پس باید اینجا بنویسم....دوست دارم ر دیق پیشت باشم.... دوستد ارم فقط با تو صحبت کنم ... دوست دارم فقط با تو برم بیرون... 

راست گفتن که تو عشق... اونی ک عاشق تره همیشه میشکنه...همیشه عذاب میبینه همیشه محبت میکنه اما محبت نمی بینه....اشکال نداره من همه اینها رو با جون و دل میخرم ..اما وقتی ک نباشی به کی محبت کنم ... واسه کی بشکنم .... هاااانن... ای خدا تو جوابمو بده ....بابا دیگه نمی تونم .....به خدا خسته ام ..از خودم... سر خدمو مشغول میکنم ک دیگه یاد هیچی نباشم..اما چقدر ... تا کی تا کجا...به خدا خسته ام روحی خسته ام...هرچقدر میام با رفیقام بگردم ..میرم بیرون دیر میام ..ک چی که یادم بره...اما مگ میشه 

سفر کردم که از یادم بری دیدم نمی شه 

اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمی شه 

غم دور از تو بودن یه بی بالو پرم کرد 

نرفت از خاطرم عشق سفر عاشقترم کرد 

 

یعنی با این ندیدنات..با این حرکاتت بیشتر عاشقت می شم..... 

 

خدا تو بگو چی کار کنم...خودت ی راحی پیش پام بذار