امروز میخام واسه انتخابات اول صحبت کنم احتمالا اخر شب بیامو درباره خودم بنویسم یا اگه حسش بود ته همین مطلب می نویسم 

 

من که اصلا سنم به انتخابات نمیخوره...و نتونستم رای بدم...اما واقعا اصلن دوست نداشتم رای بدم..چون دولت ما یه دولت انتصابیه نه انتخابی به نظر من...هرکسیو خودشون بخان میارن رو کار..اینم که احمدی نژاد شد کاملا معلوم بود...اما این وسط دلم به حال اونایی می سوزه که خیابون ولیعصر میرفتن و دست در دست هم میذاشتن و زنجیر اتحاد می بستن به قول خودشونو شعار میدادن و کلی هم کیف میکردنو ماشین هایی که سیستم داشت صداشو زیاد میکردنو می رقصیدنو شاد بودن....واسه چی ... واسه موج سبز....اینا همش بهانه بوده که من و تو بریم رای بدیم....وگرنه سیاست که الکی نیست .....من شب قبل از اینکه ممنوع بشه انتخابات کرج بودم ..همه از ماشینا بیرون اومده بودنو شعار میدادن و می رقصیدن.... راهی که یه ربعه میشد با ماشین رفت ..یه ساعت و خورده ای طول کشید منم هی به این جوانان الاف و حتی مسن تر هامونم میخندیدم که از اینکه بازیچه میشن خوششون میاد.!!!واقعا جای تعجب داره.. 

این همه ادم طرفدار اقای سبز بودن اما چی شد..الان که انتخابات یه جورایی تمومه اقای سبز چند میلیون رای اورد..من با این همه تبلیغ این اقا گفتم که اون بنده های خدای دیگه هیچی نمیارن..اما هرکی که طرفدار این اقا بود پای صندوق رای یواشکی کد ۴۴ رو نوشت و انداخت و گفت ۷۷بوده...البت این نظر منه..یعنی فک میکنم که اینطوری بوده...یا نمی دونم یه چیز تو این مایه ها..من از اولش هم گفتم اینا بازیه ....به حاطر همینم دوست مداشتم رای بدم وقتیم که فهمیدم اصلن نمی تونم رای بدم واقعا خوشال شدم.... 

این حرفا رو دلم سنگینی میکرد که هرچی زودتر باید خالیش میکردم و من اینجارو بهترین جا واسه گفتن حرفام میدونم..... 

 

و اما خودم 

 

بعد از اون قضیه اونشب فرداش کلی قاطی کرده بودم .... اونم گفت نکنن ایم کارارو میزارم میرما..منم با اینکه با این حرف دلم شکست اما برای اولین بار جلوت غرورمو نشکوندمو گفتم باشه...که خودت زنگ زدیو قضیه فیصله یافت....اما نمی دونم واقعا نمی دونم این بار دیگه اخرش چی میشه....باید به خودت رجوع کنی.... فقط به خودت..........اما در کل زندگی شیرین شد 

 

فردا هم تولدمه .....امشب عموهام احتمالا اینجان .. مامان برنامه چیده ... من اصلن دوست ندارم....سنه خر پیرو داریم دارن واسمون تفلد میگیرن ..از کادو دادنو گرفتن کلا بدم میاد....راستی تو تقویم خوندم که فردا تولد حضرت فاطمه هم هست...یعنی روز مادر .... از حضرت فاطمه می خام که منو بازم هیچی اما عشقمو کمک کنه.و..میدونه که اونو خیلی دوس دارم پس کمکش کن که اون واسم خیلی مهم تر از خودمه 

تنها ارزومم همینه واقعا ..ارزویی که همیشه از ته دلم میکنم..... 

اما نمی دونم چرا همیشه وقتی روز تولد ادم میرسه چرا دپرس میشیم ..خودش جای کلی بحثه....اما من که از اون موقع که ریکاوری شدم دیگه کمتر غصه می خورم... 

دیشب شام رفتیم بیرون....مامان واسم تی شرت خرید هدیه تولد با یه مقدار پول..منم واسه روز مادرش یه کیف خریدم  

اخر شبم دلم انقد گرفته بود کلی گریه کردم تو رخت خواب... 

  

و همچنان مسیج ها بستس فک کنم واسه همین انتخاباته... 

 

برم شاید اخر شب اومدم شایدم بعدا