چند روز پیش اومدی اینجا منم اصلن حالم خوب نبود سه پیچ شدی چی شده ..نگفتم ...تم هم رفتی ..یعنی ناراحت شدی و رفتی...منم دلم نیومد

بهت گفتم چی شده...تو هم یه خورده دلداریم دادی....دیروز گفتی بیام اونجا بریم بیرون ..منم گفتم تو بیا..سر همین مسخره بازیا نه من رفتم نه تو اومدی..به همین راحتی

شبش هم رفتید بیرون ..گفتی اه اه مجید هم اینجاس..منم گفتم خوبه چشت روشن.......تو هم از این حرفم ناراحت شدی و گفتی باهات قهرم...بازم به همین راحتی...دو ساعت ببخشید منظوری نداشتم و از این حرفا گفتم دیدم نه خیر انگار که واقعا قهری

منم دیگه مسج ندادم گفتم شاید اعصابت خورد باشه امروزم که عموم منو فرستاده بود برم واسش نصب شما هم خونه علی اینایید مسج دادی با اینکه باهات قهرم اما زود بیا..دو ساعت داشتم میخندیدم....دوست دارم دیوونتم دیوونه

البن الان که دارم اینو مینویسم ساعت

*******************

می دونی چیه ..بعضی موقع ها مثل همین الان که خونتون بودیمو تولد دانیال بودو تو حیات بهت این جملرو گفتم : حس میکنم خیلی وقتها از ازار دادن من لذت

میبری ...مثلا گفتم انگشتر ننداز تو انگشت شصتت اما......................گفتم سیگار نکش ام.......................نمی دونم

بعضی موقع ها انقدر خوب و قشنگی که دلم می خاد زمان واسه همیشه وایسه...بعضی موقع ها هم یه جوریی ..یعنی بهت میگم فلانه وووخودنم میدونی فلانه

اما میگی نه بیساره......یه نمونش همین انگشتره...حالا یا کلا بده...یا من بدم میاد ....تو باید باز این کارو کنی...

اومدم خونتون قبل از اینکه هر کی بیاد...میخاستم ببینم کاری چیزی خریدی نداری..یه جوری گفتی نرو...یااگه میری زود بیا که واقعا پاهام خشک شد که حرکت

کنم...اما بازم رفتم و زود هم اومدم ..اما الهام اومده بودو منم زیاد ازش خوشم نمیاد رفتم بیرون ....بعدم که اومدم تو نمی دونم

می دونی ...خیلی دوست دارم بعضی چیزارو از رو اخلاق و رفتارم بفهمی و بهش عمل کنی ...اما یا همون ازارست که دوست داری هی ازارم بدی..یا اینکه من

خیلی ضعیفمو نمیتونم پیاده کنم منظورمو.....اما خوب من تورو همینجوری دوست دارم...اگرم یه وقت یهچیزی میگم یا یه چیزیو واست اجبار میکنم واسه خودته

بهمرگ مادرم دارم راست میگم...دوست دارم من نقطه ضعف هاتو بهت بگم ..تو هم به من بگی ..دوست دارم از نظر کمال به یه حد و درجه عالی و واقعی برسی

عزیزم...بغض دیرین و کهنی تو گلومه که نمی خام بترکه ..میخام فعلا بمونه...گرچه این اشکامم مثل داریوش یاورمه...تو وقتای بی کسی اینا تنها چیزایین که واسم

می مونن..یادمه یه بار برگشتی گفتی داتعم شدی ..ماه محرم بود..منم بنی فاطمه گذاشتم و تو این اناق که هیچ اثری از چراغ و روشنایی و نور نبود هی رژه

میرفتمو گریه میکردم و اهنگ داریوشو زیر لب زمزمه میکردم

منو تو چه بی کسیم وقتی تکیمون به باده بدو خوب زندگی منو دست گریه داده

من از هر روزم ...چه این که با تو باشم یا نباشم خاطره دارم ....شدی خون تو رگهام..وافعا نمی دونم اخرش چی میشه...من تو رو با این شرط قبول کردم..اما

مید.نم تو راضی نیستی ...میخای منو از خودت برونی..شایدم این همه داری ازارم میدی به خاطر همینه..اگر واقعا این طوریه بهم بگو ..بگو که ازم خسته

شدی...اونجوری راحت ترم به خدا...حداقل میدونم که نمیخای منو ...راحت تر با دردم میسوزم...اما الان سر در گمم....کاش میفهمیدی منو..کاش درکم

میکردیم..نمیدونم شایدم میفهمیو درک میکن این منم که نمی فهمم

الان مسج دادی که:

ذلیل نشی هی انگشترمو میبینم یادت میوفتم همش

نمی دونم اینم از اون حرفاس..منم خطم یه طرفس...نمیدونم با خط بابا جوابش بدم ...من که دلم نمیاد ندم ...

یادمه دوران هنرستان گوشیمو حتی تو شرتمم که شده قایم میکردم و میبردم که حداقل اس ام اس بازی کنیم وای به روزی که شارژ گوشیم تموم میشد یا خطم

یه طرفه میشد..زمینو زمان و بهم میدوختم...اعصاب که دیگه اصلا واسم نمیموند....الان که فکر اون موقع رو میکنم میبینم هیچی وافعا از درسام

نمیفهمیدم...همش پیش تو بود مخم...همین الانشم اونجوریه اما الان دارم فکر یه جاهای دیگروهم میکنم

دوست داشتم اینجا بودیو همه اینایی که الان نوشتمو واست صحبت میکردم و تو هم فقط نیگام میکردی تا تموم شه این حرفام....یا حداقل اینارو میخوندی

دوست دارم و من باید به چه زبونی به تو بگم که باور کنی

منم الان مسج دادم که دیگه به اون انگشترت گیر نمی دم خوبه ووچون هرچی که بگم انگار نه انکار

تو :گمشو دیونه

من:ولبش کن بی خیال

واقعا دلم گرفته

چند وقت پیش هم دلم بد گرفته بود ...دقیقا شب بیست و سوم ماه رمضون بود ...انقد دلم گرفته لود که حد نداشتوونمی دونم چرا..تو هم میدونستم الان توی

مسجدی...اولش بهت گفتم منو هم دعا کن...گفتی تو بری ولگردی من دعات کنم خودت مگه چلاغی من که دعا نمیکنم....منم گذاشتم رو شوخی

بی خیال شدم..با اینکه اصلا حوصله شوخی نداشتم...(بازم نتونستم جلوی اشکامو بگیرم به زورم که شده خودشونو ازاد میکننو رو صورتم سر میخورن)من اما باز

بعد یه ساعت باز مسج دادم یادم نیست چی بود اما گفتی برو بابا تو هم وقت گیر اوردیا ...خودم صدای شکستن دلمو شنیدم..جدی میگم ... همو بغض

همیشگی اودم ایندفعه هیچ اختیاری روش نداشتم چشام رو گوشیم خشک شد و اشکامم همینطور میریخت پایین..منم دیگه جواب ندادم تا چند روز ...رو صفحه

کامپیوترم تو نت بقلشم نوشتم دلمو شکوندی ..اما بعدش اینم اضافه کردم :اما هنوزم دوست دارم....چون واقعا دارم

دیگه ننمیتونم بنویسم اشکام امونمو بریدن

کاش میشد از این عشق با کسی حرفی زد..کسی که اروم کنه ادمو

نگاه کن من به عشق تو چه لیلا وار تن یخ بسته پروازو میبوسم

بیا گرم کن منو با سرخی رگهات من اون رگهای پر اوازو میبوسم

تورو میبوسم ای پاکیزه عریان تو را پاکیزه مثل مخمل قران

طلوع کن من حرارت از تو میگیرم

ظهور کن من شهامت از تو میگیرم

میدونی چی دوست دارم؟؟؟؟؟؟دوست دارم الان بیایی اینجا دو ساعت سه ساعت..هر چند ساعت که میتونیم واسه هم حرف بزنیم..بعد که تموم شد حرفامون

من تو چشمات نگاه کنمو برم...واسه همیشه....واقعا این ارزومه

اینم از این دل صاب مرده...دیشب که اونقد اعصابم ازت خورد بود و واقعا اشکمو در اوردی اما امروز که بیرون بودم مسج دادی اومدم نبودی...تا رسیدم خونه بهت زنگ زدم...گفتی بعد از طهر میایی..حدود

عاشق اینم که پیش هم باشیم حتی اگه فقط نگاه کنیم همو.....

 

..............................

 

ای خدا چرا کلیش درد میکنه....زبونم لال مثل دختر عموش نشه...نه خدا اون روزو نیار...وگرنه عمر منو کوتاه کنو همین الان تموم کنش....

اصلا نمی تونم ببینم ناراحته به جون خودت خدا ....خودت که باید بهتر بدونی

الان که خونتون بودم همین جور داشتم نگات میکردم ..اون بغض اشنای همیشگی هم اومده بود با هزار زحمت نگهش داشتم ..نمی دونم چرا اونجوری بودم ..داشتم بهت کامپیوترو توضیح می دادم وگرنه حتما اشکام میومد....میدونی چی دوست دارم ....دوست دارم بشینمو نگات کنم هی بگم دوست دارم..دوستت دارم ..دوست دارم

مثل همین الان که خونتون بودم ..اما یه مزاحم هم داشتیم ..اما انگار میبینمت دهنم قفل میشه ....فقط دوست دارم نگات کنم

میخاستی اینارو بخونی اما من ندادم نمی دونم چرا ..اما گفتم شاید بدت بیاد...یا اینکه یه فکرایی کنی..

اما نمی دونم شاید این نوشترو دادم خوندی

خدا مواظبش باش

8:40 هنوز هم عموم نیومده دنبالم تا بریم..فقط خدا کنه تو ناراحت نشی2 بود که اومدی اما پاشدی رفتی ..گفتی بازم میایی.....میگفتم دیشب که اعصابم خورد بود گفتم به درک اما دوباره امروز که دیدمت باز گل از گلم شکفت و خندون شدم ...چیکار کنم خوب ...دوستت دارم نمی تونم قهر شم باهات یا ازت دل بکنم ....