سلام
اقا داشتید پرسپولیسو .... من که کلی حال کردم ... به استق لالی ها هم تسلیت میگم... ایشالا بازی برگشت بیشتر بخورید
جمعه رفتم عقد داداش مجتبی ... بخور بخور بودا فقط من نخوردم تو رفیقام ... چون بابام نشسته بود درس روبروی من ... اونجا یه جوری بود که سر هر میزی که طرف میخاست براش میزاشتن برا میز ماهم دو تا پارچ گذاش اما دیدم باباهه داره چپ چپ نیگا میکنه منم گفتم من که نمیخام شب بیرون بخابم پس ولش نخورم ... اینطوری شد که نخوردم .... اخرشم رفیقم یه سکه برنده شد
دیروز پیش مجتبی بودم خیلی حالش خراب بود ... سر کار و درسو دوست دخترش.... بهش یه جورایی شک کرده ... میگم خنگی مگه . .. میگه نه من میخام باهاش ازد.اج کنم ... منم یه خورده دلداریش دادم ... یه تریک رفتم شدم براش بابابزرگ
بازم بابام رفته ماموریت .. دو هفته ... بازم به قول علی اقا زور گویی شد ... یه جواریی مرد خونه منم
درس و مشقم که اجازه نمیده ما اینجارو تند به تند باپیم
فعلا |