زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

سلام

امروز بابامینا منو انداختن خونه که درس بخونم و خودشونم رفتن کرج عروسی فک میکنن مثلا من دارم درس میخونم نمیدونن که اومدم اینجا...من که اصلن حوصله درس خوندن ندارم ...یعنی تا میام بخونم ۵دیقه نگذشته خسته می شمو پا میشم ... بعضی موقع ها هم سر درد می گیرم...خوب چیکار کنم دست خودم که نیست نمی تونم درس بخونم... شما میگید چیکار کنم هاااااا.....

ایشالا زودتر تموم شه این مدت امتحانا که داره حالم بهم میخوره .... کاشکی الکی میرفتیم مدرسه و میومدیم

خوب برم دیگه بسه...

راستی مختار بچه محله ما رفته مکه ... فکرشو کن اون بره مکه ...یادم باشه بعدا مفصل راجعبه اون بنویسم

فعلا

نظرات 1 + ارسال نظر
someone جمعه 4 خرداد 1386 ساعت 14:36 http://yaveh-gooyan.blogsky.com

امیدوارم امتحان هات رو خوب بدی ....
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد