زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

اههههه دو ساعت نوشتم پرید همش 

 

خلاسش این که اشنی کردیم جمعه اخر شب اس دادی و صحبت کردیم و تموم شد 

 

اما نمی دونم چرا جلوم افتابی نمیشی ار چی می ترسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

زبانم را نمی فهمی  

تو خطم را نمی خوانی 

چنان بیگانه ای از ما  

که نامم را نمی دانی 

 

با اینکه تصمیم گرفتته بودم که تمومش کنم ...اما نمی تونم ببین واقعا نمی تونم ...چجوری ازت دل بکنم.... شدی خون توی رگهام .... با این که می دونم هیچ وقت مال هم نمی شیم اما چی کنم ...به خدا خودم می خام دلم دلم راضی ننیمشه ...می خام تو هم رها شی به زندگیت برسی فکر مهدی و از سرت بیرون کنی ..اما واقعا کم اوردم و نمی تونم ... به ولله  نمی تونم 

 

پریشب خونه ما بودید ...منم دوستم زنگ زد رفتم بیرون ...وقتی برگشتم دریغ از یک کلمه که باهام صحبت کنی...نمی دونم چی شده ..شاید از رفتنم دلخوری....اما خوب ناراحت شدیو جواب نمی دی.... 

 

مثله همیشه  

 

بهت احتیاج دارم.... اما تو نیستی...تو رویا باهات سحبت می کنم...تو خیال باها تمیرم بیرون ....حتی من تولدتو تو رویا واست چشن گرفتم ... تو وریا باهم میبخندیم .... چراا 

 

خدا چرا اخه....مگه من چند سالمه ... به قرانت دارم دیوونه میشم...چقدر زجر ...این از این طرف خیلی چیزای دیگه هم از طرف دیگه ....نکن خدا جون...نکککککن 

 

تو هم انقدر نامردی که نگو .... 

 

اشکام نمی ذاره بنویسم دیگه

چهارشنبه شب عموم می خاست بیاد دنبال مادرش ببرتش خونشون ..مرتضی زنگ زد گفت تو هم بیا ..منم که حال و حوصله نداشتم تو خونه بشینم از خدا خواسته سریع رفتم.... تا دیروز یعنی جمعه اونجا بودیم ... خوب بود بد نبود ...  

 

دیشب همم شما اومدید اونجا ..شالی که خریده بودم و سرت کرده بودی ...از پنجشنبه بهم اس ندادی منم کاری باهات نداشتم و اونجا فقط سیگار می کشیدم... 

 

ژدیروزم که اومدی تواتاق بودم اومدی تو و کلی سلام و اینا اما من اصلن جواب نمی دادم فقط با سر !!!!!!!!!!!! نمی دونممممممم 

 

یه جرکت بد هم واسه وحید پیاده کردم که خودم االان پشیمونم با اینکه خودش نبود اما اگه بفهمه من بودم زشت میشه 

 

تا بعد

اره کادوتو هم دادم...زنگ زدم گفتی میخام با الهام برم بییروت ... گفتم یه دیقه وایسا الهامم بپیچ.ن که کادوتو بیارم...بعد از یه هفته کادوتو دادم...فقط حیف که جعبه چپ شدو یه خورده بهم ریخت... 

 

سعی کردم کمتر مسج بدم...یه خورده هم سر بالا...اما اعصابم خورد شدو سر درد عجیبی گرفتم... 

 

خدایا ببخش که توبمو شکوندم .... همین الان انداختم بالا.. ساعت ۲ شب....واقعا اهصابم خورده..بعد از مدتها حس کردم که بیام اینجا و بنویسم ...بنظرم اومد می تونه ارومم کنه... ببین من خیلی دوست دارم ...نمی خام از دستت بدم...به جان خودم من از رفتار خودت این و حس کردم ...یادته بهت میگفتم هستم باهات تا اخرش....اما اخرشو تو تعیین می کنی یعنی چی ....یعنی اینکه تا هر جایی که خودت خواستی من نوکرتم هستمو دوستت دارم و عاشقتم ....و واست میمیرم..اما اگه ازمن خسته شدی ...بگو تا برم...نه اینکه دیگه اون موقع دیگه دوستت نداشته باشما نه..شاید بیشتر هم بشه مثه همین الان ...مثه همین روزا که هر روز بیشتر دیوونتم....اما خوب دیگه .. 

 

خودن می دوتی بهتم کفام..دوست ندارم به کسی زنگ بزنم اسممو بخونه و ببینه اما گوشیشو بر نداره...یا با اکراه ج.اب اس ام اس منو بده..اما تو تو این چند وقته همین جوری با من تا کردی ...منم واسه خاطر تو خیلی غرورم و شکوندم اما حس میکنم این کارات معنی اینو میده که از با من بودن خسته شدی....منو باکی نیست من با این تنهایی ..با دور بودن از تو ...در حسرت تو همیشه بودم و عادت کردم ....اما این باعث نمی شه دوستت نداشته باشم .... به نظرمم این حمله علطه که میگه از دل برفت هرانکه از دل بر فت..... 

خوبه نعشه که هستم الان دارم بهتر می نویسم ..یعنی هر چی رو زبونم میاد سریع پیاده میشه رو صفحع کیبورد..ببخشیبد اگه غلط دارم چشام قشنگ نمی بینه.. 

 

اره امروز هی گفتی شرمنده کردی باشه تا جبران منیم...اما شاید دیگه مهدی نباشه ... 

به سرم زده یه مسافرت برم...طولانی....پر از نعشه بازی 

دور از هیاهو.........نمی دونم  

الانم یه خورده بهترم ..اثر کرده و فکرم سبک شده... 

 

اما من در هر جالی مستی نعشگی چتی هوشیاری....همیشه به یادنم و از ته قلبم دوستت دارم واقعا ...نمی دونم می دونی یا نه ....اما احساس قلبیه من نسبت به تو خیلی شدیده 

 

دوستت دارم ...اما احساس می کنم که باید تمومش کنم ..اماا دوست دارم اول با خودت جدا در مورد همین صحبت کنم....کافیه نعشه کنمو قشنگ همه صحبت هامو بهت بزنم ببینم چند چندیم  

 

اخییییییییییش الان بهترم ...نوشتن حالم و خوب کرد مثل ه گذشته ها یادش بخیر 

راستی خدا منو ببخش که توبمو شکستم ...شرمنده ام  

مواظب عزیزم باش

همون که گفتم ............اگه کادوتو دادم دیگه کمتر می کنم رابطمو باهات 

الان خونتون بودیم ..ناهار ...صبح هم زنگ زدی من خواب بودم کسی هم خونه نبود گوشیو برداشتم یخورده صحبت کردیم ...اومدم اونجا ...به لحظه چشم تو چشم شدیم ...دلم ریخت پایین باز ... سر همین تصمیم گرفتم دیگه مستقیم بهت نگاه نکنم...ترسیدم ...از این دلم.....از این عشق که دست و پا و دهنو چشمو ببنده باز..............اما نه اینا تقصیره خودته.....من کاری نداشتم..........هر وقتم که می خاستم نگاه کنم وقتایی بود که تو حواست نبود ...اگرم نگاه می کردی ..من نگامو می دزدیم......... 

 

اره بهتره تموم شه...یعنی تو اینجوری می خای 

 

به خدا می سپارمت

 ببین من مقصرم یا تو !!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

۵شنبه تولدت بود .... با کلی این ور و اون ور و تبریک تولد اس ام اسی و این جور کارا بعداز ظهر شد..مامانم اینا رو فرستادم بیرون زنگ زدم بهت که بیایی هم کادوتو بگیری هم ببینمت...اما گوشیتو بر نداشتی  میدونستم الان داری اسمم رو نگاه می کنی اما عکس العملت و نمی دونستم چیه...بگذریم .......اس ام اس دادم بیا اینجا هیشکی نیست..هم کادوتو بگیر هم یه خورده با هم باشیمو ببینمت...جوابت چی بود ...برو بابا ....خوردم کردی باز .. شکستی منو ... چند بار دیگه هم گفتم مسخره نشو پاشو بیا و قلان و بیسار اما نیومدی .....کلی قاطی کردم...میخاستم برا روز قشنگی بشه اما خودت نخاستی .........شب هم که دیدمت خودت فهمیدی قاطیم نیومدی سمتم ......بگذریممم 

 

دیشبم اومدم که کادوتو بدم هر چی بهت زنگ زدم بازم گوشیتو برتداشتی حالا هرجا که بودی نمی گم گوشیتو بر می داشتی ..یه اس ام اس می دادی گه نمی تونم بیرونم بعدا زنگ بزن....اما این کارم نکردی .... امروز مسج دادی 

کاش هر روز تولدم بود کجایی.....منم جواب دادم خونه 

چی بهت بگم ... هر موقع تو خواستی من بودم ...اما کی من تورو خواستمو بی بهونه اومدی و حاضر شدی......اینا اشکال نداره .... فقط می خام یادت باشه.... اینارم نوشتم که یه کم خالی شم......وگرنه من که ..........................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

بی خیال .... 

 

تو فکر اینم که جدا شیم ..شاید بهتر باشه...فقط می خام کادوتو بدم تا یه مدت دور باشمم....شاید بهتر باشه ...منتظر اینم که کادوتو بدم....بعد کمرنگ تر از همیشه.... 

 

یکی دیگه از کارام هم اینه که از این به بعد سکوت اختیار کنم 

 

خدا مواظبش باش